تاكنون برايتان اتفاق افتاده است كه كسي به شما بگويد ديوانه و شما از شنيدن اين كلمه برآشفته شويد. كلمه ديوانه در فرهنگ ما ايرانيها چندان از بار معنايي مثبت برخوردار نيست.
حتي كلمه ديوانه در مقابل كلمه مجنون كه ميتواند بار عاشقانهاي را نيز به دنبال بكشد باز در فرهنگ لغات عاميانه ما جايي ندارد. اين امر متاسفانه در مورد كلمات روانشناس، روانپزشك و روانشناسي نيز صدق ميكند. در كشور ما ديدگاه منفي در مورد مراجعه به كلينيكهاي روانشناسي وجود دارد.
بله خودمانياش ميشود اينكه براساس اين فرضيه غلط تنها ديوانگان كه چند سطر بالاتر از آنان ياد شد، پيش روانشناس ميروند. از ديدگاه علماي علوم اجتماعي اين يعني فاجعه. اين نوشتار شايد مجال خوبي براي ارائه آمار و ارقام در مورد نحوه رفتار اروپاييان و آمريكاييها در مورد مراجعه به روانشناس نباشد.
مثلا اينكه آنها مراجعه به روانشناس را آنقدر مهم ميدانند كه بايد براي يك بيماري سخت عفوني نزد يك پزشك باليني بروند يا آنكه معتقدند جلسات ماهانه روانشناسي مهمتر از مراجعه به دندانپزشك است. اما اين امر در جامعه ايراني آنقدر فراموش شده به شمار ميرود كه اين روزها معضلي به نام بيماريهاي روحي گريبان بسياري از ما ايرانيها را بيآنكه بدانيم، گرفته است.
اين بيماريها كودك، جوان، مسن يا جنسيت نميشناسد، اما هر يك از اين آدمها به نوعي گرفتار آن هستند؛ هر يك به شيوهاي متفاوت با توجه به نوع زندگي و نگاهشان به چيستي زندگي.
مانند كودكي كه ترجيح ميدهد در تنهايي با يك اسباب بازي منحصر به فرد خود بازي كند و مادرش خوشحال از اينكه كودكش ساكت است.
مردي كه در محيط كار بارها و بارها در سخنان روزمرهاش از مرگ، سياهي يا تباهي حرف ميزند و در نگاه خودش يا همكاران، مردي دانشمند جلوه ميكند يا آنكه زني بيآنكه بخواهد هر روز ساعتها و ساعتها در درونش گريه ميكند و لبخند به لب در مقابل زنان ديگر به زندگي اين روزهايش تفاخر ميكند.
همه اينها نمونه كوچكي از برخي بيماريهاي ماست كه حتي به چشم نميآيند. جامعه مدرن، مولد و منبع بيماريهاي مختلف جسمي و روحي است. اين يك واقعيت است.
مهدي نورعليشاهي
گروه فرهنگ و هنر